اگر حال و حوصله خواندن چند شعر زیبا با مفاهیم عاشقانه، زندگی، مسائل اجتماعی، طبیعت، دوستی و مانند آن را دارید، در این نوشتار سعی کردهایم، برخی از زیباترین اشعار معاصران ایران را گردآوری کنیم و یک شب شعر زیبای مجازی داشته باشیم. با مجله دلتا همراه باشید.
اشعار زیبایی از سهراب سپهری
سهراب سپهری یکی از شاعران ایرانی است که به سبک شعر نو، شعر میسرود و مجموعه آثار او را در کتابهای هشت کتاب، زندگی خوابها، هنوز در سفرم و … خواهید یافت. در اشعار او توجه به عرفان، فلسفه شرق، طبیعتدوستی، سادگی و صمیمیت به چشم میخورد و غالبا نقدهای مختلفی بر اشعارش از گذشته تا به امروز وارد میشود. در اینجا سعی کردهایم گزیدههایی از اشعارش در مجموعه هشت کتاب را روایت کنیم:
چه خوب یادم هست
عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:
وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت
من به مهمانی دنیا رفتم:
من به دشت اندوه،
من به باغ عرفان،
من به ایوان چراغانی دانش رفتم
رفتم از پله مذهب بالا
تا ته کوچه شک،
تا هوای خنک استغنا
تا شب خیس محبت رفتم.
اشعاری از احمد شاملو
احمد شاملو، یکی دیگر از شاعران محبوب و بسیار تاثیرگذار معاصر است که بنیانگذار نوعی شعر به نام شعر سپید است و یکی از کارهای مهم او تحقیقات وسیعی است که در باب فرهنگ عامه انجام داده و آنها را در کتاب «کوچه» جمعآوری کرده است.
یکی از نقدهایی که به مجموعه اشعار شاملو میشود را در ادامه میخوانیم: «شعر وی سرگذشت مهر و کین، یاس و امید، عشق و نفرت، غم و شادی، درد و دریغ و حمله و گریز است. اما محور تمام این عواطف اجتماع است و مردمش». در ادامه یکی از اشعار زیبای شاملو را میخوانیم:
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه پنهان سکوتت را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانهای بیهوده میخوانید
چراکه ترانه ما
ترانه بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست
حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش منتی است
چرا که عشق خود فرداست
خود همیشه است.
اشعاری از هوشنگ ابتهاج
هوشنگ ابتهاج که با تخلص ه. ا. سایه نیز شناخته میشود، به اعتقاد بسیاری از دوستداران او، بهترین غزلسرا پس از حافظ است. او غزلهایی با مضامین گیرا را با زبانی روان، تشبیهات خوشترکیب و هماهنگ خلق کرده و برجستهترین غزلهایش را در اشعار دوزخ روح، گریه لیلی و چشمی کنار پنجره انتظار خواهید یافت.
برخی از کتاب های هوشنگ ابتهاج شامل حافظ به سعی سایه، سیاه مشق، تاسیان و راهی و آهی است. البته او شعرهایی با مضامین اجتماعی نیز دارد که بیشتر با سبک نو سروده شدهاند. در ادامه برخی از اشعار زیبای ابتهاج را با هم میخوانیم:
زمانه قرعه نو میزند به نام شما
خوشا شما که جهان میرود به کام شما
درین هوا چه نفسها پر آتش است و خوش است
که بوی عود دل ماست در مشام شما
زمان به دست شما میدهد زمام مراد
از آن که هست به دست خرد زمام شما
به شعر سایه در آن بزمگاه آزادی
طرب کنید که پرنوش باد جام شما
اشعاری از فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد، یکی از شاعران نامدار و محبوب ایرانی است که شعرهای نیمایی او (که درباره این سبک و ویژگیهایش میتوانید در این مطلب بیشتر بخوانید) در پنج دفتر شعر به نامهای اسیر، دیوار، عصیان، تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد منتشر شده است.
او یکی از شاعران نوگرا و بسیار بحث برانگیز بود که برای اولین بار نگاه زنان و مشکلات آنها را در قالب شعری مطرح کرد. او علاوه بر شعر، با همکاری ابراهیم گلستان، به فیلمسازی و بازی تئاتر نیز مشغول بود و در سن ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل جان خود را از دست داد. برخی از اشعار زیبای او را در ادامه با همدیگر میخوانیم:
ای ستارهها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشارهگر نشستهاید
ای ستارهها که از ورای ابرها
برجهان نظارهگر نشستهاید
آری این منم که در دل سکوت شب
نامههای عاشقانه پاره میکنم
ای ستارهها اگر به من مدد کنید
دامن از غمش پر از ستاره میکنم
با دلی که بویی از وفا نبرده است
جور بیکرانه و بهانه خوشتر است
در کنار این مصاحبان خودپسند
ناز و عشوههای زیرکانه خوشتر است
ای ستارهها ستارهها ستارهها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست؟
اشعاری از سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی که به نیمای غزل نیز معروف است در طول زندگی خود بیش از ۶۰۰ غزل را در ۲۰ مجموعه کتاب، به چاپ رساند و اشعار او با مضامین عشق به وطن، آزادی بیان، حقوق برابر برای زنان، زلزله و جنگ است و همه این اشعار نشان میدهد که او تا چه اندازه به مسائل اجتماعی اهمیت میداده است. در ادامه برخی از اشعار زیبای او را با هم میخوانیم:
رفت آن سوار کولی، با خود تو را نبرده
شب مانده است و با شب، تاریکی فشرده
کولی کنار آتش، رقص شبانهات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
خاموش مانده اینک، خاموش تا همیشه
چشم سیاه چادر با این چراغ مرده
رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی
چشمان مهربانش یک قطره ناسترده
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوار با خود، یک تار مو نبرده
مسعود گمنام
۲۳ مرداد ۱۴۰۰ در ۱۲:۲۷ ب٫ظ
در مسلک ما آن شهدا شاه نشینند/من خویش بدیدم همه شاهان زمینند/آن شاه شهیدان و دو هفتاد شهیدش/در کرب و بلا شهد بدادند /گر آدم خاکی به این جسم ننازد/آن خرقه که ایزد به ثوابش/این آدم خاکی بدادند ز سر لطف/ای آدم خاکی گمانت شده تو مالک جانی/نه جان دلم بهر ثوابش بتو دادن اگر قدر بدانید