هندوستان جایگاه ترسناکترین و عجیبترین مکانها در جهان است. مکانهایی که بازدید از آن ها شما را حیرتزده خواهند کرد. در این مطلب مجله دلتا به معرفی قلعه بنگار میپردازیم.
قلعه بنگار
قلعه بنگار در راجستان واقع شده و آن را یکی از ترسناکترین مکانهای نفرینشده در تسخیر ارواح هند میدانند.
این مسئله کاملا جدی و حقیقی است تا اندازهای که حتی یک تابلو توسط دولت هند در این قلعه نصب شده است که از بازدیدکنندگان درخواست میکند بازدید خود را به بعد از غروب آفتاب موکول ننمایند.
شهری تاریخی غوطهور در افسانهها
بنگار شهری است که تنها خرابههای باستانی از آن به جا مانده است. گویا این خرابهها، زمانی که خورشید غروب میکند و تاریکی شب سایه میافکند، مأمن ارواح است. ارواحی که روحشان تسخیر شده است و آرامش را در خانه هایشان جستجو میکنند .
امروز شهر بنگار، میزبان گردشگرانی است که عدهای از آنها برای بازدید از خرابههای آن و عدهای هم شاید به دنبال ارواح آن میآیند .
تاریخچه
در حدود سال ۱۵۷۳، یکی از پادشاهان راجستان هند ، شهری با قلعههای تاریخی ساخت و بنگار نام گرفت. این شهر، محل سکونت پسر کوچکتر این پادشاه بود .
او که پادشاه جوانی بود در اکثر جنگها با پدر و برادرانش شرکت میکرد. پادشاهی او خیلی به طول نینجامید و او در سال ۱۶۳۰ از دنیا رفت . بعد از مرگ او بود که کم کم بنگار متروکه شد تا این که در سال ۱۷۳۸ بنگار کاملا خالی از سکنه و شهری قحطی زده شد.
افسانه ها از بنگار می گویند
۲ افسانه می گویند که چرا زندگی از شهر بنگار رفت:
افسانه مرد مرتاض
داستان اول مربوط به یک مرتاض هندی است که در شهر بنگار زندگی میکرده است . او اعتقادات خاصی داشت و یکی از آنها این بود که نباید هیچ خانهای در شهر بلندتر از خانه او ساخته شود و بر خانه او سایه افکند.
همین اعتقاد سبب شد تا او هر بنایی که از خانه او بلندتر ساخته شود را تخریب کند. کمکم مردمان بنگار از شهر رفتند تا بتوانند زندگی آرامتری را تجربه کنند.
افسانه جادوگری که بنگار را نفرین کرد
افسانه دوم که محتملتر است، ایناست که بنگار اسیر نفرین یک جادوگر عاشق شده است. داستان از این قرار است که یک جادوگر ماهر، عاشق یکی از زیبارویان و شاهزاده خانمهای بنگار میشود. دختری که شاهزادههای زیادی در تلاش بدست آوردن او بودند.
جادوگر عاشق میدانست در رقابت میان شاهزادهها هیچ شانسی برای ازدواج با شاهزاده خانم ندارد، پس تصمیم میگیرد تا از قدرت سحر و جادویش کمک بگیرد.
یک روز در حالی که شاهزاده خانم به بازار شهر میرود، جادوگر این موقعیت را بهترین فرصت میبیند تا حیلهاش را عملی کند. او تصمیم میگیرد تا معجونی به شاهزاده بدهد تا مهرش را در دل او بیندازد اما شاهزاده، از سحر او آگاه میشود و جادوگر عاشق را پس میزند و او از یک صخره سقوط میکند.
زمانی که از صخره سقوط میکرد شهر را نفرین کرد و فریاد زد که به زودی بنگار نابود خواهد شد و هیچکس دیگر در آن زندگی نخواهد کرد.
پیشنهاد مطالعه: مطلب جاذبههای عجیبی که گردشگران را به گریه میاندازد را بخوانید.
ناشناس
۱۷ تیر ۱۴۰۰ در ۴:۲۲ ب٫ظ
ناشناس
۹ تیر ۱۴۰۰ در ۱۱:۴۱ ق٫ظ
ناشناس
۹ تیر ۱۴۰۰ در ۱۱:۴۱ ق٫ظ
ناشناس
۶ تیر ۱۴۰۰ در ۹:۱۸ ب٫ظ
ناشناس
۶ تیر ۱۴۰۰ در ۴:۲۲ ب٫ظ
ناشناس
۶ تیر ۱۴۰۰ در ۴:۱۲ ب٫ظ
ناشناس
۶ تیر ۱۴۰۰ در ۳:۳۶ ب٫ظ
ناشناس
۶ تیر ۱۴۰۰ در ۲:۵۲ ب٫ظ
ناشناس
۶ تیر ۱۴۰۰ در ۲:۴۶ ب٫ظ
ناشناس
۶ تیر ۱۴۰۰ در ۱:۱۵ ب٫ظ
ناشناس
۶ تیر ۱۴۰۰ در ۱۲:۴۹ ب٫ظ